سیسی
کــــــــــــــــــاش عــــــــاشـــــــق بـــــــــــودم
تو چه زیبا سخن میگفتی...
آن هنگام که من
در فراسوی خیال
در انتهای بیرمق دوران
در حرم خاطره ها
در شکستن رویاهای خویش غوطه ور بودم
و تو فارغ از حس دوست داشتن
با انزجار تمام و
فرار از هرچه لطافت و حس مهربانیست
شاید هم لمس دوباره زندگی
که روزی از آن گریزان بودی
یا شاید هم
انتظار نداشتی که رویاهای شیرینت
اینگونه فرو ریزد
و من...
درک نکردم...
من نفهمیدم...
آن زمان که میگفتی هرچه داری از من است
من خوشم با خنده هایت
من امید دارم با تو به آینده
حتی...
به خانهی کاهگلی پر از عشق
زمانی که دست های پر محبتت را در دستانم نهادی...
من نفهمیدم...
دنیای زیبای تورا
تو به من اینگونه زندگی را فراخواندی
و من...
چه بیهوده میپنداشتم که با لجاجتم
تو را همیشه خواهم داشت...
تو عشق میخواستی
نه دنیارا
رفتی...
دور شدی تا بی نهایت
و من محزون و بیقرار
بدون هیچ حرفی
در پی افکار تو...
کــــــــــــــــــاش عــــــــاشـــــــق بـــــــــــودم
Design By : Pichak |