سیسی
مــــا زیــاران چشم یـــــاری داشـــــتیم
خود غلط بود آنچه می پــــنداشتیم
تا درخت دوستی کی بر دهــــد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
گفت و گو آیین درویشی نبود
ورنه با تو مـــــاجراها داشتـــیم
شیوه چشـــمت فریب جنگ داشت
ما خطـــــــا کردیم و صـلح انگاشتیم...
حافظ
راهیست راه عشـــق کـــه هیچش کـــــناره نیست
آن جـــا جــز آن کـــه جـان بسپارند چـاره نیست
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست...
حافظ
هجران تو مرا بس است
تا به اندوهی ابدی محکوم شوم
چگونه قندیل اندوهم ذوب خواهد شد
وقتی هرشب اشکهای انتظار از سقف تالارهای درونم میچکد
هجران تو مرا بس است
آنگه از چشمه ات جرعه ای نوشیده باشد
تشنه تر ازآن است که با دریایی سیراب شود
و سیراب تر ازآن که نبارد...
میدانم
به یقین میدانم
نه تو بازخواهی گشت
و نه من از راه تو...
سربی مذاب در گلو داری چکاوک من
چکانه تو...
آوای عاشقانه من است
چکانه تو...
سرود سالیان سکوت من است
چکاوک من چکاوک من
چشمهایت دریایی طوفانیست
سویم موجی بزن
تا ردای آبی تورا
بر قامت تاریک تنم
اندازه کنم...
Design By : Pichak |